حکایتی از کلیله و دمنه؛ نیش عقرب نه از ره کین است

به گزارش وبلاگ ورامین، ماجرای نیش عقرب و اقتضای طبیعت او حکایتی از کلیله و دمنه است که به ضرب المثل تبدیل شده است. این حکایت را بخوانید:

حکایتی از کلیله و دمنه؛ نیش عقرب نه از ره کین است

به گزارش وبلاگ ورامین به نقل از دوات آنلاین ، حتما شما هم این شعر را شنیده اید که نیش عقرب نه از ره کین است/ اقتضای طبیعتش این است. این بیت که به ضرب المثل تبدیل شده در واقع مربوط به حکایتی از کلیله و دمنه است.

لاک پشتی بود که با عقربی در نزدیکی همدیگر زندگی می کردند . آن دو به هم عادت نموده بودند . روزی از روزها در محل زندگی آنها اتفاقی افتاد و زندگی آنها را به خطر انداخت . آنها مجبور شدند به محل دیگری کوچ نمایند . لاک پشت و عقرب با هم حرکت کردند و بعد از طی مسافتی طولانی به رودخانه ای رسیدند . تا چشم عقرب به رودخانه افتاد ، در جای خود آرام ایستاد و به لاک پشت گفت : می بینی که چقدر بد شانس هستم ؟ لاک پشت گفت : مگر چه شده ؟ موضوع چیست ؟ عقرب گفت : من الان نه راه پیش دارم و نه راه پس / اگر جلو بروم ، در رودخانه غرق می شوم ، اگر هم برگردم از تو جدا می شوم .

لاک پشت گفت : ناراحت نباش . ما با هم دوست هستیم ، پس باید در غم و شادی به یکدیگر یاری کنیم . من می توانم به آسانی از رودخانه عبور کنم . بنابراین تو می توانی بر پشت من سوار شوی و با هم از رودخانه عبور کنیم . مگر نمی دانی که بزرگان گفته اند :

دوست آن باشد که گیرد دست دوست/ در پریشان حالی و درماندگی

عقرب گفت : خدا خیرت دهد دوست وفادارم . باید بتوانم روزی محبت تو را جبران کنم .

سپس عقرب بر پشت لاک پشت سوار شد و لاک پشت شنا کنان حرکت کرد . پعد از چند لحظه لاک پشت احساس کرد که چیزی دارد پشتش را خراش می دهد . لاک پشت از عقرب پرسید : آن بالا چکار می کنی ؟ این سر و صداها از چیست ؟

عقرب پاسخ داد : چیز مهمی نیست . سعی می کنم جای مناسبی پیدا کنم تا بتوانم تو را نیش بزنم .

لاک پشت که متعجب شده بود ، با ناراحتی گفت : ای موجود بی رحم و بی انصاف ! من زندگی ام را برای نجات تو به خطر انداخته ام و تو را بر پشتم سوار کردم تا جانت را نجات دهم ، با این وجود ، تو می خواهی مرا نیش بزنی ؟ هرچند که نیش تو بر پشت من هیچ اثری ندارد . نه به آنکه دم از دوستی می زنی و نه به آنکه می خواهی جان مرا بگیری . دلیل این همه خیانت و بدخواهی ات چیست ؟

عقرب گفت از تو انتظار این حرفها را نداشتم . من در حق تو هیچ خیانتی نکردم و بدخواه تو نیستم . حقیقت این است که طبیعت آتش ، سوزاندن است . آتش همه چیز را حتی نزدیکترین دوستانش را می سوزاند . طبیعت من هم نیش زدن است ، وگرنه من با تو دشمن نیستم ، بلکه با تو دوست هستم و خواهم بود . نشنیده ای که گفته اند :

نیش عقزب نه از ره کین است/ اقتضای طبیعتش این است

لاک پشت حرفهای عقرب را تأیید کرد و گفت : تو راست می گویی . تقصیر من است که از بین این همه حیوان ، تو را به عنوان دوست انتخاب نموده ام . هرچقدر به تو خوبی کنم ، باز هم طبیعت تو وحشیانه است . من نمی خواهم با تو دوست باشم . تنها بودن بهتر از آن است که دوستی مانند تو داشته باشم .

لاک پشت این حرفها را گفت و عقرب را از پشتش به داخل رودخانه انداخت و به راه خود ادامه داد .

منبع: جام جم آنلاین

به "حکایتی از کلیله و دمنه؛ نیش عقرب نه از ره کین است" امتیاز دهید

امتیاز دهید:

دیدگاه های مرتبط با "حکایتی از کلیله و دمنه؛ نیش عقرب نه از ره کین است"

* نظرتان را در مورد این مقاله با ما درمیان بگذارید