تارانتینو با هجو تاریخ آمریکا آن را نقد می نماید

به گزارش وبلاگ ورامین، فیلم سینمایی جدید تارانتینو با نگاهی طنزآلود به تاریخ هالیوود و نظام فیلمسازی آن به نقد تاریخ فرهنگی آمریکا پرداخته است.

تارانتینو با هجو تاریخ آمریکا آن را نقد می نماید

به گزارش گروه دیگر رسانه های وبلاگ ورامین، فیلم روزی روزگاری در هالیوود آخرین ساخته کارگردان جنجالی هالیوود، کوئنتین تارانتینو در فضایی متفاوت نسبت به دیگر فیلم های سینمایی او و در حال و هوای هالیوود و نظام استودیوهای آن است. فیلمی با بازی چند ستاره سینمایی یعنی آل پاچینو براد پیت مارگارت رابی و دی کاپیریو.

فیلم جدید این کارگردان سینما در بطن فضای درام و کمدی خود دارای نکات مهمی از منظرهای گوناگون خصوصاً تاریخ تحلیلی سینمای آمریکا است. فیلم دربردارنده یکی از فجیع ترین داستان های قتل های زنجیره ای در غرب است که عامدانه توسط تارانتینو به هجو و طنز کشیده شده است و بیننده ای که تا آخرین لحظات انتظار اتفاقی تاریخی را دارد یکباره چیز دیگری را مشاهده می نماید. او قبلاً در فیلم های سینمایی دیگری مانند حرامزاده های پست فطرت این بازی با تاریخ و جعل آن را استفاده نموده بود. اما سؤال ما این است که علت این کار کارگردان پالپ فیکشن چیست؟

فیلم جدید او در روزهای مهم و ملتهبی از نظر تغییر و تحولات تاریخی، اجتماعی و فرهنگی در آمریکا می گذرد. سال هایی که در جامعه شناسی غرب و مردم شناسی و خرده فرهنگ ها بسیار مهم است. آیا محتوای این فیلم با آن سال ها در ارتباط است؟

در ادامه مصاحبه ای را با امیررضا مافی نویسنده و منتقد سینما درباره مسائل فوق و جریانات مرتبط با این فیلم می خوانیم:

تارانتینو؛ بازیگوش و باهوش است

آقای مافی، فیلم در نسبت با تاریخ سینمای هالیوود و رد و تأیید آن واقع شده است. آیا فیلم نظام های استودیویی فیلم سازی آمریکا را نقد می نماید و می خواهد تلویحاً سنت کلاسیک هالیوودی و کلاً فضای فرهنگی و اجتماعی سال ها قبل آمریکا و هالیوود را تأیید کند؟ فیلم البته درباره خشونت میان هالیوودی ها می تواند حرف های مهمی داشته باشد. در این باره نظرتان چیست؟

تارانتینو فرد بسیارباهوشی است و درعین حال بازیگوشی خاصی نیز دارد. تلفیق این هوش و بازیگوشی باعث می شود که او فیلم روزی روزگاری در هالیوود را بسازد. او با ساخت این فیلم چند کار می نماید.

کار اول او مراجعت مجدد به حال و هوای ساختن فیلم استودیویی و بازنمایی آن در 50 سال بعد از سنت هالیوود طلایی است.

در بخش داستانی ضمن آنکه آن مسائل را بیان و هجو می نماید؛ داستان شارون تیت همسر پولانسکی را تعریف می نماید که توسط منسن ها به صورت فجیعی به قتل رسیده است، اما شارون تیت فیلم نمی میرد و اتفاقاً در غیاب پولانسکی مهمانی گرفته است، یعنی او تاریخ را هجو می نماید.

در واقع به نظر من کار او بیش از آنکه تأیید یا رد تاریخ سینمای آمریکا باشد هجو آن است. او ماجرای شارون تیت را با انتهای مسخره تمام می نماید در حالی که تمام مدت فیلم تماشاگر منتظر است او به قتل برسد. در واقع قاتلان به جای آنکه به خانه شارون تیت بفرایند به خانه دی کاپریو می فرایند و آن خشونت فراواقعی آنجا شکل می گیرد. یا مثلاً صحنه هایی از بروس لی که هجو اسطوره ای اوست.

فیلم نقد جدی به نظام سرمایه داری می نماید تا این حد که بروس لی را بازیچه این نظام نموده اند

بنابراین تارانتینو با هوش و بازیگوشی فراوانی که دارد سال های طلایی هالیوود را نقادانه هجو می نماید؛ تاریخ را هجو و شرایط استودیو ها را به سخره می گیرد. او هم به سنت هالیوود استودیویی ادای دین می نماید و هم می خندد. در جهت شیطنت خودش خطوط داستانی فیلم را به صورت موازی پیش می برد و بدون اینکه منطقاْ به هم برسند، در پایا بندی موهوم آنها را سرهم می نماید. در واقع تنها نقطه اتصال این روایت ها هم محله بودن مارگو رابی (شارون تیت) و دی کاپریو است.

فیلم سرخوشی احمقانه هم دارد که از شیطنت همیشگی خود تارانتینو سرچشمه می گیرد. او می خواهد با یکی از جدی ترین اتفاق های تاریخ سینما یعنی قتل شارون تیت و تأثیر مهمی که در فضای فرهنگی و هالیوود داشته است شوخی کند و حتی مردن را هم مثل همواره مسخره می نماید. او مثل همواره قتل و خشونت را خیلی کاریکاتوری تر از فیلم های قبلی اش ارائه می نماید.

نکته مهم این است که او در واقع در حال هجو کردن تاریخ است. چه اینکه بخواهد سال های طلایی هالیوود را نقد کند چه بخواهد تأیید کند. تارانتینو برای این کار نقطه هایی را گذاشته است تا ضمن نقد بتواند به این مهم اشاراتی داشته باشد مثل حضور دختربچه که به لحاظ فلسفی به دی کاپریو تمام شده آینده ای روشن را نشان می دهد. یعنی ضمن نقدی که می نماید آینده امیدواری را هم نشان می دهد که با حضور دختربچه برای وی تأیید می شود.

منسن با 80 ضربه چاقو شارون را کشت

با توجه به اهمیت مسئله قتل شارون تیت در این فیلم برای مخاطبین لطفاً داستان وی و قتل آن را بیان کنید و اینکه چه ارتباطی میان فضای فرهنگی و اجتماعی آن سال ها با این حادثه وجود داشت؟

شارون تیت هنرپیشه ای زیبای هالیودی بوده است و همانطور که در فیلم نمایش داده شد همسر رومن پولانسکی بوده است و بچه دار هم می شوند. او در ابتدا سریال بازی می نماید و بعد هم کمدی موزیکال. از سوی دیگر احتیاج هالیوود به چهره های جذاب که بتوانند جانشینی برای مرلین مونرو باشند نیز مطرح است.

تیت در فیلم دره عروسک ها بازی می نماید که برای گلدن گلوب نامزد می شود. پولانسکی هم می دانیم که دارای روابط متعددی بوده و الان هم تحت پیگرد است. تا می رسیم به سال 1969 که شارون تیت در خانه خود توسط گروه منسن ها با 80 ضربه چاقو و سپس خفگی در حالی که 8 ماهه باردار بوده است به قتل می رسد. این قتل تأثیر عجیبی درباره اتفاقات آن دوره می گذارد و باعث فروپاشی منسن ها می شود.

انباشت و آشفتگی فکری و روحی در اروپا با تشکل های سیاسی و اجتماعی معترض و در آمریکا با فرقه های منحرف خود را نشان داد

منسن نیز آدم باهوشی بوده است. او در دهه 1960 با جمع کردن عده ای دور خودش خانواده ای را درست می نماید به نام خانواده منسن ها. اصل ادعای او درباره نژادپرستی و نزاع میان سفیدپوستان و سیاه پوستان بوده است. منسن هم امیدوار بود که با قتل تیت بتواند قتل را گردن سیاه پوستان بی اندازد و آنان را بدنام کند اما این اتفاق نی افتاد و گروه او در عمل منحل شد. هدف او در حقیقت بحرانی کردن رابطه میان سیاهان و سفیدان بود.

منسن ها در دوره ای قتل های سریالی کردند که در سریال شکارچی ذهن نتفلیکس به آنها اشاره شده است. در نهایت حکم او که اعدام بود به دلیل قانون حذف مجازات کالیفرنیا به حبس ابد تبدیل شد و در زندان تا آخر عمر ماند و مرد.

مستندی هم است به نام WILD WILD COUNTRY یعنی کشور وحشی وحشی که نتفلیکس آن را ساخته است و درباره رفتن اوشو از هند به آمریکا و تأسیس شهری بزرگ است که در آنجا پیروانش گردهم می آیند و آن شهر هم بعد از مدتی نابود می شود. منظور بحث هم دوره ای بودن تمام این فرقه ها و نحله های فکری و اجتماعی است. یا ماجرای کشیش جونز و آن خودکشی دسته جمعی که خیلی در آمریکا سروصدا کرد.

این را هم باید دانست که علت ایجاد فرقه های متعدد عرفانی کاذب در طبقه متوسط ما به خاطر فقدان معنویت در میان آنان است. آنان معنویت رسمی جامعه را به خاطر گره خوردن با مسائل سیاسی در جامعه سیاست زده کنار می زند و چون بعد دچار فقدان معنویت و معنا به فکر امر جایگزین می شود. این اتفاق دقیقاً در دوره دهه 1970 و 1980 آمریکا نیز اتفاق افتاده است. معتقدم که آنچه که در سپهر معرفتی، فکری و فرهنگی ما اتفاق افتاده با فاصله 50 ساله در غرب هم اتفاق افتاده است.

در هر حال این فقدان معنویت در آمریکا همراه است با دوران پست مدرن؛ هنر پست مدرن، داستان پست مدرن، موسیقی پست مدرن. در این دوره از آمریکا نسل بزرگی از همه نویسندگان و موسیقی دان های آمریکا که خلاف جریان اصلی سیستم حرکت می کردند در این دوره شکل گرفته است. نسلی که مدام اعتراض می نمایند.

آنچه که می خواهم بگویم این است که همه عناصر تغییر در دوره 1960 تا 1980 میلادی برای تغییر در دنیا قرار گرفته است. در همین دوره است که ژان بودریار درباره تأثیر تلویزیون در جامعه صحبت می نماید یا مارشال مک لوهان درباره رسانه و تز معروفش مبنی بر اینکه رسانه همان پیغام است. بنابراین انقلاب معرفتی و فکری در دوران انتهای دهه 1960 میلادی رخ می دهد و همه نظام معرفتی غرب محصول تغییراتی در آن دوران است.

این فیلم هم دست روی آن دوران گذاشته و به پوست اندازی هالیوود در آن دوران اشاره نموده است.

نتیجه بحران قرن 20: اروپا تشکل های معترض، آمریکا فرقه های منحرف

سال هایی که فیلم به آن پرداخته سال های مهمی از نظر علوم اجتماعی در آمریکا است. اتفاقات زیادی در آن سال ها افتاده است مانند جنگ ویتنام به عنوان طولانی ترین جنگ تاریخ و رخدادهای فرهنگی مانند ووداستاک و هیپی ها و... . میان بحث خشونت و قتل شارن تیت که در فیلم به هجو کشیده شده است و فضای فرهنگی و اجتماعی آن سال ها چه می توان گفت؟ آیا تأثیری هم بر سینما گذاشت؟

درباره این فیلم گفته می شود که درباره قتل فجیع شارون تیت توسط گروه منسن ها است و تأثیری که بر جامعه آن سال های آمریکا گذاشت. خوب در آن سال ها فرقه های متعددی را مانند هیپی ها، پانک ها یا افرادی مانند اوشو را داریم که همگی این فرقه گرایی ها در واقع محصول دوران بعد از جنگ دنیای دوم و جنگ ویتنام است.

این اتفاقی است که در اروپا هم می افتد یعنی در شورش های می 1968 پاریس که دانشجوها علیه دولت شارل دوگل شورش کردند و آن را نقطه شروع معرفت پست مدرن در غرب می دانیم، در آمریکا به صورت دیگری با فرقه ها نمایان می شود، با جنبش ها. آمریکای اواخر دهه 1960 و 1970 و اوایل 1980 سرشار از تکثر فرقه های مختلف است. اوشو، منسن ها، هیپی ها و پانک ها. دوره موسیقی راک و هوی متال و سایکلدو و کنسرت های ووداستاک که همه انباشت روانی بعد از جنگ است. این انباشت و آشفتگی فکری و روحی در اروپا با تشکل های سیاسی و اجتماعی و اعتراضات مدنی که دنبال ارزش های سیاسی و اجتماعی است خود را نشان می دهد و در آمریکا به صورتی که گفته شد.

این اتفاق باعث می شود که در آمریکا سینما هم دچار تغییراتی بشود و این تغییر و تحولات به سینما و نظام استودیویی آنجا نیز وارد شود. در فرانسه در همین سال ها موج نو را می بییند و در آمریکا هم تولد موج جدیدی از کارگردانان آمریکا افرادی مانند اسپیلبرگ، اسکورسیزی، لوکاچ که آنان را به نام مکتب نیویورک می شناسیم. فیلمسازی دیگر از شکل استودیو خارج می شود و در فرم کلاسیک که در آن همه چیز در استودیو ساخته می شود نیست.

تارانتینو در این فیلم بازگشتی می نماید به انتها دوران مدرن، به لحاظ معرفتی. قرائتی پست مدرن از اوج مدرنیته هالیوودی

به نظرم زوج براد پیت و دیکاپیریو در حقیقت زوج آدم اصیل و بدیل است. اگر بخواهیم تفسیر کنیم می توانیم اینگونه بگوییم که فیلم می خواهد نشان بدهد که امر اصیل، امر بدیل را کنار می گذارد و از جایی به بعد امر بدیل امر اصیل را به دنبال خود می کشاند به آن قوت می دهد و حتی بدل اصل را نجات خواهد داد. این تمثالی از تصویر وانمایی شده و حقیقت است. شاید تارانتینو در فیلم می خواهد این را به ما بگوید که وقتی که دیکاپیریو به کار برمی شود خودش از آرتیستی اصل به بدل تبدیل می شود همانطور که هالیوود بعد از نظام استودیویی دیگر هالیوود اصیل نیست و بدل شده است و دیگر آن رونق گذشته را نداشته است. یا اینکه اگر از طرف دیگر ببینیم، می خواهد بگوید نظام سرمایه سالار هالیوود در عصر طلایی خودش نیز همه آدم ها را بدلی می نماید.

از او چندبار نقل شده است که در سال های انتها کاری خودم به سر می برم و شاید این فیلم آخرین اثر سینمایی من باشد. با این حساب این فیلم را در کجای کارنامه وی می توان تفسیر کرد؟ انتها کار او چه پیغامی برای مخاطبین دارد؟

در واقع اگر بخواهیم این حرف را جدی تلقی کنیم باید گفت که او در فیلم نقد جدی به نظام سرمایه داری می نماید. اما ضمن اینکه درباره نظام استودیوها فیلم می سازد نقد جدی هم به نظام سرمایه داری می نماید که تا این حد که بروس لی را بازیچه این نظام نموده اند. یعنی آنقدر عصر سرمایه داری استثمارگر است که هر قهرمانی را می تواند به زوال بکشاند.

اگر نیت او این است که این آخرین فیلمش است در واقع او با این کار بیانیه جامعی می دهد که ضمن اینکه با تاریخ شوخی می نماید می گوید که نظام فیلمسازی عصر طلایی هالیوود با سرمایه دارها پیش می رفته است و چه حیف که شاید تمام شده است، می خواهد ادای دینی هم نموده باشد.

نام فیلم را به روزی روزگاری در هالیوود ترجمه نموده اند در حالی که می توان نام آن را به یکی بود یکی نبود در هالیوود ترجمه کرد و قصه ای از سال های انتهای هالیوود ارائه داد. این که ماجرای قتل شارون تیت را روایت می نماید خیل مهم و عجیب است. او با انتخاب این موضوع و انتها آن در حقیقت بازیگوشی بزرگ می نماید.

علت انتخاب این موضوع توسط او چه دلیلی دارد؟

تارنتینو عاشق سینما است و از این موضوع با بازیگوشی خود استفاده ابزاری می نماید و با انتخاب این موضوع و تغییر و هجو آن مخاطب را پای حرف خودش می نشاند.

تارنتینو مدافع سرمایه داری نیست

در نهایت کاری که او در فیلم نموده است چه پیغامی دارد؟ آیا فیلم با استفاده از هجو و طنز قصد نقد نظام سرمایه داری را نموده است؟

تارانتینو دلداده سرمایه داری به طور مطلق نیست. تارانتینو با بازیگوشی هر آنچه که پیرامونش هست را نقد بکند. بر خلاف بعضی از منتقدین که معتقدند تارانتینو در خدمت سرمایه داری است من این گونه نمی بینم.

آنچه که برای ما در سنت سینمایی خودمان مهم است این است که ما کارگردانی شبیه او نداریم، هم از نظر قدرت و تکینک هم از نظر منظر دنیا بینی که داستانش بخواهد هجوی بر مسائل مهم بکند. تارانتینو حسن بزرگی دارد و آن این است که همه چیز را هجو می نماید و ردپایی از خودش به جا نمی گذارد که محکوم به چیزی بشود.

آنچه که برای ما باید در این میان اهمیت داشته باشد رویکرد او است و نگاه تاریخی او به وقایع تاریخی. از این جهت آثار او قابل دیدن است نه هیاهوی فیلم هایش که برای جوانان و نوجوانان بسیار جذاب شده است. در انتها باید گفت که فیلم روزی روزگاری درهالیوود جزو کارهای مهم او است اگرچه علاقه مندان او فیلم های قبلی را جذاب تر می دانند. اما فکر می کنم که حداقل از سال 2010 به بعد و به جز فیلم جانگوی آزاد شده این فیلم بهترین فیلم او به لحاظ معنایی است که ساخته است.

منبع: خبرگزاری دانشجو

به "تارانتینو با هجو تاریخ آمریکا آن را نقد می نماید" امتیاز دهید

امتیاز دهید:

دیدگاه های مرتبط با "تارانتینو با هجو تاریخ آمریکا آن را نقد می نماید"

* نظرتان را در مورد این مقاله با ما درمیان بگذارید